نویسنده: اولریک ماینهوف
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی




 

 Sociolingustics
همان‌طور که از این عنوان برمی‌آید، این رشته دربرگیرنده‌ی حوزه‌هایی از مطالعات است که زبان و جامعه را به هم متصل می‌سازند. زبان‌شناسی اجتماعی به منزله‌ی فصل مشترک دو حوزه‌ی تحقیقاتی بسیار گسترده که علایق نظری و روش‌شناختی آن از کل عرصه‌ی رشته‌هایی همچون زبان‌شناسی، جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی ریشه می‌گیرد، تعریف نظری دقیقی ندارد. چندان اتفاق نظری هم درباره‌ی حد و مرزهای میان طرفداران نظریه‌ها و روش‌های مختلف زبان‌شناسی اجتماعی وجود ندارد. این عدم قطعیت درباره‌ی ماهیت دقیق این رشته، و اختلاف‌نظر درباره‌ی شأن نظری آن، در هر حال از محبوبیت آن به عنوان رشته‌ی دانشگاهی کم نکرده است. آثار چاپ‌شده‌ای که واژه‌ی «زبان‌شناسی اجتماعی» مستقیماً در عنوان آن‌ها دیده می‌شود یا در عنوان فرعی آن‌ها آمده است، در دو دهه‌ی اخیر بسیار فراوان بوده، و محتوای این آثار بسته به دیدگاه نویسنده درباره‌ی ماهیت این رشته تفاوت‌های شایانی با هم داشته است. منابع زیر فقط گزیده‌ی کوچکی است از میان مجموعه‌ی کتاب‌های درستی مقدماتی و پژوهش‌های موردی (نک. Hymes, 1974; Trudgill, 1974; Dittmar, 1976; Hudson, 1980; Downes, 1984; Fasold, 1984 and 1990)، و از میان مجموعه مقالات (نک. Giglioli, 1972; pride and Holmes, 1972Y Gumperzand Hymes, 1972)، و از مطالعات زبان‌شناختی درباره‌ی اجتماعات گفتاری خاص (نک. Labov, 1970; Trudgill, 1978) و/ یا درباره‌ی تنوع و گوناگونی‌های درون زبان «استاندارد» معینی (برای زبان‌شناسی اجتماعی درباره‌ی زبان آلمانی، نک. برای مثال clyne, 1984; Barbour and stevenson, 1990).
بعضی از نویسندگان بین «دو شاخه‌ی بزرگ در رشته‌ی» زبان‌شناسی فرق می‌گذارند، یکی از این شاخه‌ها به زبان شناسی و دیگری به جامعه‌شناسی نزدیک‌تر است. شاخه‌ی اول، «از زبان آغاز می‌شود و نیروهای اجتماعی به مثابه عوامل تأثیرگذار بر زبان که برای فهم زبان اهمیت دارند نگریسته می‌شوند»، در حالی که شاخه‌ی دوم «جامعه را نقطه‌ی شروع اصلی خود قرار می‌دهد و در آن زبان به مثابه مسئله و منبعی اجتماعی در نظر گرفته می‌شود» (Fasold, 1984). این تقسیم‌بندی بازتاب چیزی است که سایر نویسندگان آن را تفکیک میان زبان‌شناسی اجتماعی که عمدتاً علایق و موضوعات زبانی را دنبال می‌کند و «جامعه‌شناسی زبان» (Fishman, 1968) می‌دانند که عمدتاً در پی علایق و موضوعات جامعه‌شناختی است. از این دیدگاه، زبان‌شناسی اجتماعی شامل پژوهش‌هایی است که به سبک مطالعات یکی از چهره‌های شاخص رشد و توسعه‌ی زبان‌شناسی اجتماعی، یعنی ویلیام لابوف. لابوف نشان داده است که تنوع موجود در نظام زبان‌شناختی اجتماع گفتاری معینی چگونه به لحاظ کارکردی به قشربندی اجتماعی همان گروه مربوط می‌شود. جداسازی «متغیرهای زبانی اجتماعی» مثلاً در مورد قشربندی طبقاتی تلفظ حرف ر (r) در آخر کلمه‌ها یا پیش از یک حرف بی‌صدا در لهجه یا گفتار افراد بالغ اهل نیویورک (Labov, 1966 and 1970)، که در اجتماع مذکور نشانه‌ی شأن و منزلت دانسته می‌شود، امکان پیش‌بینی‌هایی را فراهم می‌آورد که به صورت قواعد متغیر صورت‌بندی می‌شود و درباره‌ی وقوع احتمالی این شکل از تلفظ بر اساس توجه و دقتی است که افراد بذل نحوه‌ی گفتار خود می‌کنند. بنابراین، هم تمایز اجتماعی و هم تمایز در سبک وجود دارد: هر قدر دقت و توجه سخنگو به گفتار خود بیش‌تر باشد (مثلاً در قرائت درست فهرست‌های واژگانی و نه گفتار سرسری و خودجوش) احتمال وقوع متغیر منزلتی بیش‌تر می‌شود. لابوف از این امر، وابستگی متقابل «تنوع کارکردی» گفتار و «سطوح فرهنگی» مانند درک هنجار را استنباط می‌کند (Labov, 1970, p. 190). او وجود تعویض‌های سبکی بین شکل‌های کم و بیش پرمنزلت، و «تصحیح‌های زیاده از حد» سخنگویان طبقه‌ی پایین را که می‌کوشند شبیه شکل‌های پرمنزلت‌تر سخن بگویند، گواه تغییر آگاهانه در جریان عمل می‌گیرد (Aitchison, 1981, ch. 4). این مثال روشن می‌کند که چرا حتی در خردترین سطح زبانی زبان‌شناسی اجتماعی نیز نمی‌توان خط تمایز روشنی با علایق زبانی کلان «جامعه‌شناسی زبان» داشت، چون جامعه‌شناسی زبان از اساس به نگرش‌های سخنگویان نسبت به تنوعات زبانی و چگونگی تأثیر این نگرش‌ها بر انتخاب زبان، دست کشیدن یا حفظ زبان و برنامه‌ریزی زبان می‌پردازد (هرچند که تأکید آن بیش‌تر بر سطح جامعه است). غیر از طبقه و منطقه، متغیرهای زبانی اجتماعی مهم دیگری که معمولاً آن‌ها را در نظر می‌گیرند عبارت است از جنسیت، نژاد و سن. پژوهشگران غالباً بحث و مناقشه‌هایی در تفسیر همبستگی مقوله‌‍‌های زبانی و جامعه‌شناختی دارند (برای دیدن بحث‌های درخشان در این زمینه درباره‌ی جنسیت نک. comeron, 1985; coates, 1986).
علایق زبان‌شناسی اجتماعی در سطح کلان، از جمله شامل این موارد است: (1) مقوله‌بندی جوامع یا ملت‌ها تحت عناوین دو زبانی یا چندزبانی بر اساس تعداد زبان‌های متفاوتی که داخل مرزهای آن‌ها تکلم می‌شود، بدون توجه به رسمیت قانونی این زبان‌ها به عنوان زبان‌های ملی؛ (2) نقش سیاسی و اجتماعی زبان‌های اقلیت؛ (3) مطالعه‌ی «دوزبانگی» که به تفکیک قاطع و کارکردی تنوعات زبانی در یک اجتماع گفتاری اطلاق می‌شود که در آن یک زبان برتر (H) و یک زبان فروتر (L) وجود دارد که معمولاً به حوزه‌های عمومی (H) و خصوصی (L) مربوط می‌شوند- مثال مشهور دو زبانگی تفکیکی است که میان عربی استاندارد و عربی محلی، آلمانی استاندارد و آلمانی سوئیسی وجود دارد، اما همچنین تفاوت میان اسپانیایی (H) و زبان گورانی (L) در پاراگوئه نیز از همین مقوله به شمار می‌آید (Ferguson, 1959; Fishman, 1967; Fasold, 1984; ch. 2)؛ (4) تعریف و مطالعه‌ی «زبان‌های ساده شده»، و «زبان‌های ترکیبی» (Fasold, 1990, h. 7; Barbour and stevenson, 1990, ch. 7).
تحلیل و توصیف وضعیت‌های اجتماعی زبانی در اجتماع گفتاری معین، یا جامعه یا ملت طبعاً به شیوه‌های تعریف بعضی مقوله‌های مهم و حیاتی بستگی دارد. مثلاً در این مورد اختلاف نظر هست که آیا شکل استاندارد یک زبان باید مانند سایر شکل‌های قاعده‌دار و سیستماتیک منطقه‌ای و اجتماعی، گویش به حساب آید یا نه، و آیا تقسیم‌بندی ساده‌ی یک زبان به زبان استاندارد و گویش‌های آن برای پوشش‌دادن سطوح بسیار مختلف شکل‌های منطقه‌ای و اجتماعی در کشورهای مختلف کفایت می‌کند یا نه (Trudgill, 1947; Barbour and stevenson, 1990, ch. 5). همچنین تعریف «زبان» به مثابه امر فراگیری شامل گویش‌هایی که به صورت دوطرفه قابل فهم هستند به همان اندازه مسئله‌برانگیز است، چون فهم دوطرفه بین بعضی «زبان‌های متفاوت» مانند نروژی و دانمارکی، یا لهجه‌های ملی در مرز میان هلند آلمان نیز دیده می‌شود (Trudgill, 1974)، و این فهم دوطرفه بین بعضی از لهجه‌های متعدد زبان آلمانی وجود ندارد. درباره‌ی نتیجه‌گیری‌ها و تعمیم‌های لابوف نیز بحث و مناقشه‌هایی وجد دارد که بر اساس غیرقابل اعتماد بودن تجربی انتزاع «اجتماع گفتاری» است (Romaine, 1982).
زبان‌شناسی اجتماعی، سوای این دغدغه‌هایی که درباره‌ی تعریف موضوع مطالعه‌ی خود دارد، با مسئله‌ی روش‌شناسی نیز مستقیماً سروکار دارد. برخلاف مطالعات زبان‌شناسی که غالباً به قوه‌ی شهود و درک مستقیم سخنگو یا پژوهشگر درباره‌ی مسائل دستور زبانی شکل یا جمله‌ی معینی متکی است، زبان‌شناسی اجتماعی اتکای راسخی به مشاهده‌ی رفتارهای گفتاری بالفعل و ترجیحاً خودجوش دارد. بنابراین، بخش اعظم روش‌شناسی زبان‌شناسی اجتماعی یا فایق‌آمدن بر دشواری‌های کسب چنین داده‌هایی سروکار دارد. این مطلب نه تنها در مورد مطالعات مربوط به متغیرهای زبان‌شناسی اجتماعی صدق می‌کند (یعنی مطالعاتی مانند مشاهدات مشهور لابوف درباره‌ی تلفظ حرف ر (r) در فروشگاه‌های بزرگ نیویورک که طی آن‌ها از فروشندگان این فروشگاه‌ها سؤال‌هایی می‌کرد که آن‌ها در جواب مجبور شدند بگویند «طبقه‌ی چهارم» (Fourth Floor)). بلکه در مورد مطالعات فراوانی که درباره‌ی نگرش زبانی انجام می‌گیرد نیز صادق است، در این مطالعات فقط کافی نیست که از مردم پرسیده شود آیا گویش خاصی، لهجه‌ی خاصی یا طرز گفتار معینی را دوست دارند یا نه، بلکه چنین ترجیحاتی باید با روش‌های غیرمستقیم به دست آید. برای مثال، می‌توانیم به روش‌های زیرکانه‌ای اشاره کنیم که گیلز و بوریس برای ترسیم نگرش‌های مربوط به لهجه‌ی بیرمنگامی، و در مطالعه‌ی دیگری لهجه‌ی ولزی در زبان انگلیسی در مقایسه با تلفظ معیار (PR) به کار بردند؛ آن‌ها به ثبت و اندازه‌گیری چگونگی عکس‌العمل شوندگان به سؤال‌ها و درخواست‌هایی که با لهجه‌های مختلف از آن‌ها می‌شد پرداختند (Giles and Bourhis, 1976; Bourhis and Giles, 1976؛ و خلاصه‌ی مفیدی از این بحث در Fasold, 1984, ch. 6).
بعضی از نویسندگان با توجه به عرصه‌های گسترده‌ی علاقه به روابط میان زبان و جامعه و طیف وسیع روش‌های مورد استفاده، ترجیح می‌دهند زبان‎شناسی اجتماعی را به صورت پسینی تعریف کنند، یعنی بر اساس عناوین و حوزه‌های پژوهشی که زبان‌شناسان، انسان‌شناسان، جامعه‌شناسان و روان‌شناسان اجتماعی عملاً در زمینه‌ی فصول مشترک گوناگون زبان و جامعه درباره‌ی آن‌ها مطالعه می‌کنند (Fasold, 1990). این رهیافت، زبان‌شناس را فعلاً از نظریه‌ای مختص به خود محروم می‌کند، اما این مزیت را دارد که طیف پژوهش‌های ثمربخش و زاینده را به مجموعه روش‌های خاصی محدود نمی‌‌کند. این رهیافت منافاتی با این برداشت هایمز ندارد که «زبان‌شناسی اجتماعی تلاشی است برای بازاندیشی درباره‌ی مقوله‌ها و مفروضاتی که پایه و اساس مطالعات زبان‌شناختی هستند، و درباره‌ی جایگاه زبان در زندگی انسان» (Hymes, 1974, p. vii)، بلکه نقطه‌ی اتکایی است برای نزدیک شدن به چنین نظریه‌ای. یک رهیافت بدیل به نظریه‌ی واحد درباره‌ی جایگاه زبان در زندگی اجتماعی و فرایند اجتماعی که دیگر نمی‌تواند به صورت زیرشاخه‌ای از زبان‌شناسی با یک خط تیره به آن وصل شود که تأکیدش بر رفتار قاعده‌مند زبان است، یا زیرمجموعه‌ی جامعه‌شناسی باشد، در مطالعه‌ی هالیدی در مورد دستور زبان سیستمی (Halliday, 1978, 1985, 1987) یافت می‌شود می‌توان آن را در نشانه‌شناسی اجتماعی عمومی جای داد.
منبع مقاله:
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.